عروسک ناز ما وانیاعروسک ناز ما وانیا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا(وانیا)

حرمت پدر

به سلامتی اوب بچه ای که وقتی تو 5 سالگی باباش  زیرگوشش زد چیزی نگفت     وقتی توی 10 سالگی  به خاطر اشتباهش دوباره باباش زیرگوشش زد سکوت کرد                       توی 20 سالگی وقتی پدر بازهم نتونست از خطاش چشم پوشی کنه و زیر گوشش زد  باز هم چیزی نگفت                        اما وقتی 30 سالش شد وباباش نا خواسته بازم اینکارو تکرار کرد زد زیر گریه و  و دست باباشو بوسید بابا با تعجب گفت ...
14 مرداد 1391

تو را دوست میدارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیسته ام دوست میدارم     تو را به جای همه کسانی که دوست میداشتم دوست میدارم تو را به جای همه کسانی که دوست نمیداشتم دوست میدارم تو را برای اشکی که خشک شد اما نریخت تو را برای لبخندی که محو شد ولی نشکفت تو را بری دوست داشتن دوست میدارم     ...
14 مرداد 1391

وبلاگ در هم

گل نازم از اینکه اینجا همه چی نا مرتبه ازت عذر میخوام  مخصوصا عکسها اخه هر کدومشون توی یه دوربینو موبایلیه ومنم ذوقم زیاده صبر نمیکنم همه سر جمع شه تازه کلی هم نا واردم دیگه دیگه مهم اینه که بدونی من همه سعیمو میکنم تا چیزی از قلم نیوفته تازه عکسهای تولد 1 و 2 سالگیتو هم هنوز نذاشتم  اما در دست اقدامه ماه رمضونم مزید بر علت شده و بهونه ای واسه تنبلیای من مامان دوست داره نازنین
10 مرداد 1391

سفر کیش

  عزیزم تو این سفر 4 ماهه بودی و من خیلی استرس داشتم که واست سخت باشه اما دختر خوبی بودی و به 3تامون خیلی خوش گذشت     ...
10 مرداد 1391

عکسهای قشنگت بعد از تولد

   اولین بوسه عاشقونه بابایی و دخملی        عزیزم خیلی ناز خوابیده بودی                                     گلم عکس زیاد بود اما من خاطره ساز ترینهاشو انتخاب کردم قربونت برم که اینقدر از اومدنت خوشحالی                  ...
27 تير 1391

یه دختر دارم شاه نداره

عزیز دلم هر روز داری بزرگتر میشی و چیزای جدیدتر یاد میکیری طوطی شدی و همه چیو تکرار میکنی امروز وارد 23 ماهگی شدی عاشق حموم کردنی اونقدر اببازی رو دوست داری که نکو بر عکس قبلترها. دلم میخواد یاد بکیرم عکساتم بوارم توی وب اما چه کنم که یکم خنگم.دختر نازم قبلا گفته بودم عاشق برنامه فیتیله هستی من و بابا همش میفکریدیم چطوری میتونیم ببریمت فیتیله اخه ظرفیتش پر شده بود تا اینکه یه شب اتفاقی پوستر تبلیغاتی رو دیدم که مربوط بود به عموها که اومده بودن مشهد فوری بلیط خریدیمو رفتیم اونجانمیدونی اون روز چه کیفی کردی اولش باورت نمیشد عموها رو از نزدیک میبینی اما یکم بعد نمیشد رو صندلی نگهت داشت اونقدر دست زدیو رقصیدی تا اومدیم توی ماشین فوری خوابت برد.ر...
2 خرداد 1391