عروسک ناز ما وانیاعروسک ناز ما وانیا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا(وانیا)

تو را دوست میدارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیسته ام دوست میدارم     تو را به جای همه کسانی که دوست میداشتم دوست میدارم تو را به جای همه کسانی که دوست نمیداشتم دوست میدارم تو را برای اشکی که خشک شد اما نریخت تو را برای لبخندی که محو شد ولی نشکفت تو را بری دوست داشتن دوست میدارم     ...
14 مرداد 1391

وبلاگ در هم

گل نازم از اینکه اینجا همه چی نا مرتبه ازت عذر میخوام  مخصوصا عکسها اخه هر کدومشون توی یه دوربینو موبایلیه ومنم ذوقم زیاده صبر نمیکنم همه سر جمع شه تازه کلی هم نا واردم دیگه دیگه مهم اینه که بدونی من همه سعیمو میکنم تا چیزی از قلم نیوفته تازه عکسهای تولد 1 و 2 سالگیتو هم هنوز نذاشتم  اما در دست اقدامه ماه رمضونم مزید بر علت شده و بهونه ای واسه تنبلیای من مامان دوست داره نازنین
10 مرداد 1391

سفر کیش

  عزیزم تو این سفر 4 ماهه بودی و من خیلی استرس داشتم که واست سخت باشه اما دختر خوبی بودی و به 3تامون خیلی خوش گذشت     ...
10 مرداد 1391

عکسهای قشنگت بعد از تولد

   اولین بوسه عاشقونه بابایی و دخملی        عزیزم خیلی ناز خوابیده بودی                                     گلم عکس زیاد بود اما من خاطره ساز ترینهاشو انتخاب کردم قربونت برم که اینقدر از اومدنت خوشحالی                  ...
27 تير 1391

یه دختر دارم شاه نداره

عزیز دلم هر روز داری بزرگتر میشی و چیزای جدیدتر یاد میکیری طوطی شدی و همه چیو تکرار میکنی امروز وارد 23 ماهگی شدی عاشق حموم کردنی اونقدر اببازی رو دوست داری که نکو بر عکس قبلترها. دلم میخواد یاد بکیرم عکساتم بوارم توی وب اما چه کنم که یکم خنگم.دختر نازم قبلا گفته بودم عاشق برنامه فیتیله هستی من و بابا همش میفکریدیم چطوری میتونیم ببریمت فیتیله اخه ظرفیتش پر شده بود تا اینکه یه شب اتفاقی پوستر تبلیغاتی رو دیدم که مربوط بود به عموها که اومده بودن مشهد فوری بلیط خریدیمو رفتیم اونجانمیدونی اون روز چه کیفی کردی اولش باورت نمیشد عموها رو از نزدیک میبینی اما یکم بعد نمیشد رو صندلی نگهت داشت اونقدر دست زدیو رقصیدی تا اومدیم توی ماشین فوری خوابت برد.ر...
2 خرداد 1391

شکست عملیات

سلام عزیزم خواستم به عرضت برسونم عملیات با شکست مواجه شد . اخه نتونستم در برابر گریه های معصومانت مقاومت کنمو .........و به این نتیجه رسیدم که تا 2 سالگیت دست نگه دارم.امیدوارم تا اون موقع اونقدر فهمیده بشی که با مامان همکاری کنی ودپگه خودت تصمیم بگیری دیگه شیشی نخوری   ...
5 اسفند 1390

باور کن عاشقتم

عزیزم یه تصمیمی گرفتم این روزا که خیلی دارم عذاب میکشم.اخه دیگه میخوام از شیر بگیرمت. نمیدونی چه حال بدی دارم.مخلوطی از احساس گناه و عذاب وجدان و ترس واضطراب و...ببین چی میشه دیگه.دلم میخواد بهت بگم به خدا من مامان بدی نیستم بهت بفهمونم من بی رحم نیستم نمیخوام فکر کنی دارم به زور از خودم جدات میکنم  یه وقت فکر نکنی دیگه دوست ندارم میخوام بهت یه جوری بگم که یه ذره ام غصه نخوری اما نمیشه تو هنوز معنی هیچکدوم از اینا رو نمیفهمی فقط اینو میدونی وقتی میگی جیجی باید بی چون و چرا  بخوری وگرنه واویلا.نمیدونم از این به بعد این ارامشی رو که با شیر خوردن به دست میاری چه جوری بهت بدم نمیدونم وقتی دلم واسه روزایی که میومدی به سمت من با هیجان ...
3 اسفند 1390